پاراگرافی از کتاب دفترهای مالده لائوریس بریگه اثر ریلکه
و حالا (چطور شرح بدهم؟)، حالا همه جا #ساکت بود.
ساکت، مثل موقعی که دردی قطع میشود. سکوتی بسیار ملموس و سوزان،
مثل زخمی که در حال خوب شدن است. میتوانستم بیدرنگ به خواب بروم،
نفس عمیقی بکشم و بخوابم. اما #حیرت بیدار نگاهم میداشت،
کسی در اتاق بغلی حرف میزد، اما آن هم در قلمرو #سکوت بود.
باید طعم این سکوت را چشید تا فهمید چگونه است، نمیشود تعریفش کرد.