منطق ماشین دودی!
یکی از دوستان ما که مرد نکته سنجی است، یک تعبیر بسیار لطیف داشت که اسمش را گذاشته بود: «منطق ماشین دودی». میگفتیم منطق ماشین دودی چیست؟ میگفت من یک درسی را از قدیم آموختهام و جامعه را روی منطق ماشین دودی میشناسم.
وقتی بچه بودم، منزلمان در حضرت عبدالعظیم بود و آن وقتها #قطار راهآهن به صورت امروز نبود و فقط همین قطار تهران - شاه عبدالعظیم بود. من میدیدم که قطار وقتی در ایستگاه بود، بچهها دورش جمع میشوند و آن را تماشا میکنند و به زبان حال میگویند: « ببین چه موجود عجیبی است!»
معلوم بود که یک احترام و عظمتی برای آن قائل هستند. تا قطار ایستاده بود، با یک نظر تعظیم و تکریم و #احترام و اعجاب به او نگاه میکردند تا کم کم ساعت حرکت قطار میرسید و قطار راه میافتاد. همین که راه میافتاد، بچهها میدویدند، #سنگ برمیداشتند و قطار را مورد #حمله قرار میدادند.
من تعجب میکردم که اگر به این قطار باید سنگ زد، چرا وقتی که ایستاده یک ریگ کوچک هم به آن نمیزنند و اگر باید برایش اعجاب قائل بود، اعجاب بیشتر در وقتی است که حرکت میکند. این معما برایم بود تا وقتی که بزرگ شدم و وارد اجتماع شدم.
دیدم این قانون کلی زندگی ما ایرانیان است که هر کسی و هر چیزی تا وقتی که ساکن است، مورد احترام است. تا #ساکت است، مورد تعظیم و تجلیل است. اما همین که به راه افتاد و یک قدم برداشت، نه تنها کسی کمکش نمیکند، بلکه سنگ است که به طرف او پرتاب میشود و این نشانه یک #جامعه #مرده است. ولی یک جامعه #زنده فقط برای کسانی احترام قائل است که متکلم هستند نه ساکت؛ متحرکاند نه ساکن؛ باخبرترند نه بیخبرتر.
تصویر مربوط به اولین قطار شهری در تهران قدیم است.