#احمد_شاملو
۳۷ مطلب
پاراگرافی از کتاب مثل خون در رگهای من اثر #احمد_شاملو
میپنداشتم که #عشق،
هرگز دیگر به خانه من نخواهد آمد...
…
سر به شانهی خدا بگذار
تا قصهی عشق را چنان زیبا بخواند...
که نه از دوزخ بترسی
و نه از بهشت به رقص درآیی... …
ڪلیڪ
️ حرف مزخرف خریدار ندارد. پس تو که پوزهبند به دهان من میزنی از درستی اندیشه من، از نفوذ اندیشه من میترسی.
______ …
من بر می خیزم !
چراغی در دست چراغی
در دلم زنگار روحم را صیقل میزنم ؛
آینه ای برابر آینه ات میگذارم
تا با تو ابدیتی بسازم .. …
قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی …
من درین
بستر بی خوابی راز ،
نقش رویایی رخسارتومی جویم باز ...
#احمد_شاملو
آدمها همه میپندارند که زندهاند!
برای آنها تنها نشانهى حیات، …
ﺑﻮﯼ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﺁﻣﺪ …
ﺑﺎﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﻢ …
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﭘﺪﺭ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺍﺳﺖ؟
ﻧﮑﻨﺪ ﺑﺎﺯ ﺩﻟﺶ …
…